جدول جو
جدول جو

معنی دد و دام - جستجوی لغت در جدول جو

دد و دام
(دَ دُ)
اوابد. (مرکب از: دد، جانور درنده + دام، جانور بی گزند). از اتباع اند. رجوع به ترکیبات ذیل ’دد’ شود
لغت نامه دهخدا

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از ده و دار
تصویر ده و دار
کنایه از غوغا و هنگامۀ جنگ و پیکار، ده و گیر
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از دود و دم
تصویر دود و دم
کنایه از دایر بودن بساط چای و قلیان و پخت و پز و لوازم مهمانی
فرهنگ فارسی عمید
(دُ دَ)
دم و دود. دود و بخار. ایجاد دود و بخار. کنایه است از آتش روشن کردن و دود به راه انداختن به نشانی طبخ غذا: در آشپز خانه فلان دود و دمی نیست،نشانی از غذا و طبخ آن نیست. (از یادداشت مؤلف).
- دود و دمی به راه انداختن، در تداول عامه، تهیۀ غذای پختنی و کباب و مانند آن کردن.
- ، تهیۀ بساط وافور و مانند آن کردن
- دود و دمی در آشپز خانه کسی نبودن، کنایه است از روشن نشدن آتش و نپختن طعام در آشپز خانه وی به علت فقر یا لئامت. (ازیادداشت مؤلف).
، کنایه است از نفس و دم:
سر بینیش چون دو روزن بهم
گشاده ز دوزخ در او دود و دم.
اسدی.
، دود دم. دم و دود. کنایه است از آه. (یادداشت مؤلف)
لغت نامه دهخدا
(دَ رُ)
مجموع خانه از اطاق و صحن و بام. خانه و بخش های اساسی آن:
پرتو روی تو تا در خلوتم دید آفتاب
می رود چون سایه هر دم بر در و بامم هنوز.
حافظ.
- بی دروبام، بی روزن و سقف. مسدود و غیر محاط (بر حسب اعتقاد قدما به فلک) :
سرگشته در این دائرۀ بی دروبام
ناآمده بر مراد و نارفته به کام.
خیام.
- دختری دروبام بسته، که مرد ندیده است. بانوچه. (یادداشت مرحوم دهخدا)
لغت نامه دهخدا
(دَ مُ)
دم و دیمب (اصطلاح عامیانه). کنایه است از خواندن و آواز نقاره و حضور شاهدان خوب صورت، چه دم به معنی حرف زدن و خواندن و دیم به معنی صورت است. (لغت محلی شوشتر، نسخۀ خطی کتاب خانه مؤلف)
لغت نامه دهخدا
(دِ هَُ)
مرکب از دوئی فارسی + یت عربی، دوگانگی. این کلمه که به جای دویی استعمال کنند مانند ’دارائیت’ و نظایر آن مصدر است که از کلمه فارسی ساخته شده است. (از نشریۀ دانشکدۀ ادبیات تبریز سال 1 شمارۀ 4 ص 16). رجوع به دویی شود
لغت نامه دهخدا
تصویری از دک و دیم
تصویر دک و دیم
سر و صورت
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از ده و دار
تصویر ده و دار
غوغا و جاه و جلال
فرهنگ لغت هوشیار